بیمعنا مییابم خود را
میگریم، غم میخورم، فکر میکنم
حرف میزنم، به یاد میآورم:…
انسان را دوست دارم
آواز مرغان مقلد را دوست دارم
پرندگان چهارصد صدا را.
سبزی یشم را دوست …
آوازی را بشنو ای قلب من
آوازی را بشنو ای قلب من:
مویه سر میکنم: سرشارم از رنج.
در گلستان …
رویاهای بر نیامده
چمن، باران به رویا میبیند و
درخت، باد.
تنها در طلسم هزارتویمان
بر تور …
مرگ استعاره ها
عنکبوتی از ديوارم بالا میرفت
دستپاچه و عجول
لنگه کفشم را برداشتم و نشانهگيری …
باش
با من شریک شو
در نان هر روزهی تنهاییام!
پر کن با حضورت
دیوارهای …
لحظه ی حال
گروهی میگویند: هزارسال را به خاطر میآورند.
بعضیها میگویند:
پیشترک هزارسال بعدی را دیدهاند.…
تنها بودم، مطلقن تنها
تنها بودم، مطلقن تنها.
حتی خواب شبانه ترکام کرده بود.
ناگهان چیزی شنیدم،
از …
چقدر میارزد؟
چقدر میارزد یک چارک از تاریکی؟
چقدر میارزد موی سفید؟
مائیم در کار زیستنِ …
خنده
نمیتوانی اين دريا را اهلی کنی
نه با تحقير، نه با جذبه.
ولی میتوانی …
بیگانه
شعری که نمیسرایم
شعری که نمیسرایم
شعری که سزاوارش نیستم
هراس بودن
دو معبر آینه:
در من …
گمشده در مه
گمشده در مه
مرغ زرین پر و یارش
دو سنگ پرتابی به دست اشتیاق…
دریا
دریا
مردن نیست
اما دَوَران ابدی تبدلهاست.…
و در نهایت
و در نهایت
تنها زبان ماند و
آن دیوان عتیق خدا
که گذشت است.…
حقیقت ندارد!
حقیقت ندارد!
من عوض نشدهام
در رویاهای من
تو
همیشه بیست سالهای.…