قلبم درد میکند از
اينهمه غياب
از اينهمه تنهايي متراکم
از هر صبح برخاستن
با اطمينانهای تکراری
از نداشتن ژستی تازه
که با بی حد وحصرِ اميدها اشتباه گرفته شود
و قطعيت بیابهامی داشته باشد.
از اينکه همه چيز همانطور باشد که بود
قلبم درد میکند از اينهمه آرامش
در انبوه احساسهای فراموش.