او شکيباست، خشمگين نيست.
در سکوت مینشيند تا حکمی صادر کند.
تو را میبيند حتی وقتی نگاه نمیکند.
در دوردستها میماند، چشمانش اما، بالای شهرند.
با کودکانش میماند و میگذارد آنها پيروز شوند.
باعث میشود آنها بخندند و آنها میخندند
اوهوهو- پدر خنده
چشمانش لبالب خوشی است
در آسمان چون دستهای از زنبورها آرام میگيرد.
اوباتالا- آنکه خون را به کودکان مبدل میکند.