اگرچه شاخه ها بسیارند، اما ریشه یکیست. در همه روزهای دروغین جوانیام شاخهها و …
ادامهی مطلبدرخت، درخت
درخت،
درخت
خشک و سبز.
دخترک زیبا زیتون می چیند.
باد، دخترباز برجها دور …
حلاوت آواز تو
چگونه می توانم روحم را در خودم نگه دارم تا روح تو را لمس …
ادامهی مطلبما و پرندگان
نخستین نان
دیرزمانی به او فکر میکردم که زیبا بود با زیبایی غریبه ای. آه امام …
ادامهی مطلبدوباره تابستان
در برفها قدم میزنم، با چشمهای بسته نور اما میداند که چهسان از ميان …
ادامهی مطلباز هراس
۱ حالا میتوانم دستهای مومنات را ببوسم تنها اگر بخوابم و رویا ببینم … …
ادامهی مطلبمثل تو
درست وقتی که امید پژمرد، ویزا آماده شد. در به خیابانی باز میشود، مثل …
ادامهی مطلبچون پنجرهای
سماوری زرد دستمالی سفید چنان چون پنجرهای.…
ادامهی مطلبکه میداند
که میداند که این برگ درخت آزاد با خود چه میگوید از شاعری که …
ادامهی مطلبهمهی خیابانها دیدهاند
همهی خیابانها دیدهاند: مردی را که بار گاری خالی میکند کودکی را که میگذرد …
ادامهی مطلبشعلهی کوچک رام
آتشهای تنم را گرد آوردهام در شعلهی کوچک اما استواری اینجا در آشپزخانهای که …
ادامهی مطلبدر میان اشیا
آنچه میخواهیم هرگز سادهنیست. درمیان اشیایی حرکت میکنیم که خیال میکردیم آنها را میخواهیم: …
ادامهی مطلبهمسایه
ویولن غریب، چرا تعقیبم میکنی؟ در کدام شهرهای بیگانه از شبهای تنهاییات سخن سازکردهای، …
ادامهی مطلبنه در خواب و نه در رویا
آیا دلم به خواب رفتهاست؟ آیا کندوی رویاهای من دیگر کار نمیکند؟ چرخ چاه …
ادامهی مطلبگل سرخی ندارم
یک روز آفتابی، باد جانم را با عطر یاسمنها صدا کرد. \”به جای عطر …
ادامهی مطلب