آنچه میخواهیم هرگز سادهنیست. درمیان اشیایی حرکت میکنیم که خیال میکردیم آنها را میخواهیم: یک چهره، یک اتاق، یک کتاب گشوده و آنها نامهای ما را بر خود دارند حالا آنها ما را میخواهند. اما آنچه ما میخواهیم در رویاها ظهور میکند، در لباس مبدل. به عقب برمیگردیم دستهایمان را میگشاییم و صبح دستهامان درد میکنند. رویا را به یاد نمیآوریم ولی رویا ما را به یاد دارد تمام روز آنجاست مثل جانوری آنجاست زیر میز مثل ستارهها که آنجا هستند حتی در کمال آفتاب.
