ویولن غریب، چرا تعقیبم میکنی؟ در کدام شهرهای بیگانه از شبهای تنهاییات سخن سازکردهای، و از شبهای تنهایی من. تو را آیا صدها تن نواختهاند یا یکتن مینوازدت؟ در همهی شهرهای بزرگ آیا، هستند مردانی که شکنجه میشوند و در یاسی ژرف، حسرت رودخانه را میخورند، بهخاطر تو. و چرا آوازت همیشه به من میرسد؟ چرا من همیشه همسایهی گمگشتهگانی هستم که ناگزیر باید آواز بخوانند و بگویند: سنگینی زیستن بینهایت از همهچیزی افزونتر است.
