دیرزمانی به او فکر میکردم که زیبا بود با زیبایی غریبه ای. آه امام من! نشانهای از بهشت برایم فرستادی که شگفتتر از نگاه گذرای پرندهای نبود و با این حال نشانهای که حقگزاری من باید فزونتر از عطیهی تو باشد و نشانهام، نشانهای عظیمتر عظیمتر از تو بزرگتر از تو که با من روبرو شدی که آرام آرام احساس کردم به آهستگی گام بر میدارم و منتظر کسی که بگیردم و با دست در کوچهایم به راه برد کوچه به کوچه! نخستین نانی که میخورم باید پیشکشی به تو باشد.
