در جعبهی جادوییام احساس باران را جا میدهم وقتی باران روی طبل پشتبام ساز …
ادامهی مطلبدوستان خوب من
اولین دوست خوب من، «آن»ِ ترسناکه که مشت کوبید تو چشام. دومین دوست خوبم، …
ادامهی مطلبعشق
ديوار به ديوار هزار مايل دوهزار سيگار يك ابديت و نيمي از شبزندهداريها سفيدتر …
ادامهی مطلبیک قصهی پریان
اون واسه خودش يه خونه ساخت
پیشو کند
سنگشو چيد
ديوارشو ساخت
يه سقف …
یاس بنفش موزهی میدان سنت ونسل
گلها را دوست ندارم زنان را دوست دارم ولی وقتی که میان یاسهای بنفش …
ادامهی مطلبپراگ با انگشتهای باران
در هیچ چیز نیست نه در آنچه به عبارات زیبایی و سبک بیان شدنی …
ادامهی مطلبزنگهای پراگ
بر تو خیز بر میدارند زنگهای پراگ، تا گنجههایت را رها کنی. بر تو …
ادامهی مطلبماه بالای پراگ
دکوراتور گچاش را هم میزند. چراغی روغنی بالای نردبان روشن کردهاست. ماه است. مثل …
ادامهی مطلببالکنها
از یاد مبر ای دوست که نه پرندهای و نه ماهی آغوشی را دیدی …
ادامهی مطلبپراگ در زمستان
با باد دست و پنجه نرم میکنی زنگها خاموشاند شهر آدمکی برفی ساختهاست روی …
ادامهی مطلبساعت در گتوی قدیمی یهودیان
زمان بر خیابان «پرکوپی» میگریزد مثل دوچرخهسواری در مسابقه که خیال میکند میتواند از …
ادامهی مطلبحومهی شهر
حومهی شهر، کلاه حصیری براقیاست با بازی ناتمام ورق. حومهی شهر کامیون کهنهخر است …
ادامهی مطلبتقديس
زير كبودهها، در نخستين ماه بهار
پرندهگان و جنگجويان
بر گذارى ِ آئين قداس …
چشمانداز ِ عريان
چشماندازى عريان
كه ديرى در آن خواهم زيست
چمنزارانى گسترده دارد
كه حرارت تو …
آب
كفى آب بر صخره،
كفى آب
صافى شده از سكوت و
از مراقبهى پرندهگان…
تنها نيستم
پُر
از ميوههايى كه در دهن آب مىشود
آراسته
به هزار گُل ِ گوناگون…