اين ديار كه سر ِ ماديانى را ماند
به تك در رسيده ز اقصاى آسيا
تا در مديترانه غوطه خورد…
از ما است اين ديار.
مُچ، غرقهى خون
دندانها فشرده به هم
برهنه پاى،
اين سرزمين كه فرشى ابريشمين را ماند
اين دوزخ
اين بهشت
از آن ما است.
فروبسته ماناد هر در كه از آن ِ ديگران است
جاودانه فروبسته ماناد!
آدمى از بردهى آدمى بودن دست بداراد! –
اين است صلاى ما.
زيستن به سان درختى، تنها و آزاد،
برادرانه زيستن به سان درختان ِ يكى جنگل –
اين است روياى ما.
۱۹۴۸