جلودار تمامی بادها
زورقم باید بگذرد
تا دریای دور و
خاکی ناشناخته.
بگذار موجها …
بهترین آواز
بهترین آواز، آوازیاست که صدایی ندارد
ولی شکوهمندانه به رویا درآمدهاست.
خوشترین مشروب،
پیشکشیاست، …
مرد محتضر
مرد محتضر
کلاف دردناک عصب
جهانی که درد میکند
ساکن و لال،
مویهی بیصدایش …
دیگر نیست…
دیگر نیست
ستارهای که بر آن زیستم.
دیگر نیست،
خورشیدی که در رکابِ
ستارهای …
اندوه انسان
قایقی تنها.
مردی تنها بر سکان.
و خلیجی خالی
سرتاسر.
بر دوردست افق،
چند …
درختی تنها
بیکران دشتی و بر آن
تکدرختی.
بادهای پاییز
چنان تندبادهای تندرا
جبارانه میوزند.
چنان …
روبانی داشتم…
روبانی زرد داشتم
میان بوتههای تمشک گم شد
روبانی سرخ داشتم
میان توت فرنگیها …
سرخ، سرخ
میان تو و مرگ
همیشه به تو فکر میکردم
در دلم بودی وقتی غذا میخوردم
در گیسوانم وقتی …
ما و آنها
دیگران در نور ماه زاده میشوند
برای همین موطلایی و زیبایند
ما در شب …
کلاهی که میماند…
در ستایش رَحِم
هر که در من است پرنده است.
بالهایم را به هم میکوبم.
میخواستند تنم …
تولد آواز
میگویی : «یه چیزی بخون!»
گفتنش آسان است.
اصرار میکنی: «یه قصه بگو!»
حکم …
پرواز قوها
تو فقط یه بچه بودی
منم فقط یه بچه،
چی شد که تو رو …
مثل
مثل بارانی نرم
مثل گذشتن آرام قایقی تفریحی
در بامدادان از کنار نیها و …