سنگ و ستاره آهنگ خود را بر ما تحمیل نمیکنند
گلها خاموشند، …
ادامهی مطلببگذار چشمت شمعی باشد در صندوقخانه
و نگاهت فتیله ی آن
بگذار چنان تاریک …
بادی که پشت پنجره بود
پرده ی گذشته را به روی مان
باز کرده …
با وسواس عجیبی
تو را در من
پیش می برم
حتی در دوست داشتن …
در شهری به دنیا آمدم
که بادهایش از سمت شمال می وزید
به این …
سر خستهام را بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس میکنم …
روی دریا
ابری سیاه و سفید
روی آب قایقی نقره ای رنگ
درونش ماهی …
امشب
خواننده ای دوره گردم
و هنوز صدایی دارم
برای تو
ترانه ای را …
می خواهم به دریا برگردم
می خواهم در آینه آبی آب ها
خودی نشان …
من دردم ، درد یعنی صورت پاییزی تو
یعنی نا امید
بعضا قامت تو …
همین جا بمان عشقم
همین گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه …