عزیزم حالا برو در باغ بخواب
جاهای خالی بر چمن های بلند…
ادامهی مطلبنه
کلمات عشق نمیورزند
غیاب میورزند
اگر بگویم «آب»، مینوشی؟
اگر بگویم «نان»، میخوری؟…
بیان
با کلمات این جهان
که گسست از من
قایقی
که مرا با خود …
شباهنگام
آینهای برای کودک مرده
آینهای از خاکستر…
بسیار زاده شدم
و رنجی مضاعف بردم
در خاطرهی اینجا و آنجا.…
به من که نگاه میکنی
چشمان من کلیدند
دیوار رازها دارد و
کلمات هراس …
توصیف تغییری که در من دادی آسان نیست
اگر امروز زنده ام، پیش از …
همگان با سکوت عشقبازی میکنند.
سکوتی چون آتش به من وعده دادند
خانهای از …
میگوید چیزی نمیداند از هراسِ مرگِ عشق
میگوید هراسی ندارد از مرگِ عشق
میگوید …