سنگ
سنگی در هوا که من دنبال می کنم
چشم تو، چنان کور چون سنگی
ما دست بودیم
ما تاریکی را خالی کردیم
ما کلمه را یافتیم
کز پس تابستان می آمد
گل
گل- کلمه ای کور
چشم تو و چشم من
آبیاری اش می کند
رشد
دیوارقلب بر دیوار قلب
برگ می دهد
یک کلمه دیگر، مثل این، و چکش ها
تاب می خورند در فضا