امروز بیمار شده است جانم
حتی در چشم کلاغی نگاه کردن نتوانم
او خواهد …
ادامهی مطلبفکر میکنند که در جهنم چه میکنند
با آتش بازی میکنند
به دنبال گیسوان …
بعد از ظهرهایی طولانی وقتی که شعر ترکم گفت
رودخانه با شکیبایی جریان یافت، …
تو باید تمامِ سنگینیِ دنیا را به دوش بکشی
تحملش را آسانتر کنی
مثل …
شعر به دنبال تلالو است،
شعر جادهای شاهانه است
که ما را به دوردستها …
بینِ کامپیوتر، و مداد، و ماشین تحریر
نصفِ روزم میگذرد. یک روز، همین هم …
بکوش که این دنیای ناقص را ستایش کنی
روزهای دراز ماه ژوئن را به …
رام کردن کلمات
دشوارتر است
از رام کردن ببرها
در شگفتی از چالاکی خویش…
هر از چند گاه او سوگند میخورد زندگی بهتری بیاغازد
اما هنگامی که شب …
در استماع عشقی بزرگ، پاسخی بده، تکانی بخور
مثل آدمیجمال پرست. تنها، کامیاب آنچنانکه …
وقتِ نگاه به شیشۀ ماتِ نیمه خاکستری
به یاد آوردم آن دو چشمِ خاکستریِ …
یک شمع بس است. نور لطیفش
دلچسبتر است، دلنشینتر است
وقتی سایهها از راه …
قصهی مینا و پلنگ. حکایت دختریاست به نام مینا که دلدادهی پلنگ میشود و …
ادامهی مطلب