خاکستری

خاکستری


وقتِ نگاه به شیشۀ ماتِ نیمه خاکستری
به یاد آوردم آن دو چشمِ خاکستریِ دلفریب را،
باید بیست سالی گذشته باشد از زمانی که دیدمشان…

————————-

یک ماهی عاشق بودیم،
بعد او سرِ کار رفت، فکر می‌کنم در ازمیر،
و دیگر هیچوقت همدیگر را ندیدیم.

آن چشمانِ خاکستری باید که از دست داده باشند زیباییشان را – اگر که او هنوز زنده باشد؛
آن چهرۀ دلفریب باید که در هم شکسته باشد.

ای یاد، آنچنان که بودند نگاهشان دار.
و ای یاد، هر آنچه می‌توانی از عشق باز آر،
هر آنچه که می‌توانی، امشب باز آر.

درباره‌ی کامیار محسنین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.