پرکشيدن بر چشمانداز سوزان و
بر قلههای پربرف
تا سرسبزیها:
اینجا برمن است و …
اندیشه
مشهود
اينك بهار استامبول!
با نام ِ حقيقى ِ شاعر
از كفاش گل به بار …
نامشهود
پس آنگاه عشق در شعر باز مىگسترد
پس از سپيد ِ سكوت
ناب و …
نام ِ معشوق
رُزهاى دمشق
كه در ظلمات
دايهگان ِ پرتو ِ نوراَند و
آينهداران ِ هالهاند …
در مرزهاى هوا
در مرزهاى هوا
هياهويى سرخ اخطار مىشود
بادها آغوش ِ مرا مىانبارند
و به …
دلم بیدار مىنشیند
درخت ِ مجروح
به عطر خويشم درمىپيچد.
اى هذيان ِ دلپذير كه ستارهگان را …
آه ِ واپسین
ستاره با خوناش
آلالهيى را شكل مىدهد
كه پرتوهاى آفتاب را خلاصه مىكند
تا …
قلمرو ِ نور
بارانى از شكوفههاى گيلاسْبنان
مىچيند در هوا
اين ميغ ِ درخشان را
تا به …
آن جا که دلارام مىنشیند
آن جا كه دلارام مىنشيند
فضا از نشانه سرشار مىشود،
لمعانى رنگينْكمانى
كه فرياد …
سرودى شادمانه
همه چيزى آشكارىست بر درياچهى پيشانىاش
آينهى سكوت ِ سنگين ِ او بودن.
سرودى …
از زیبایى بازمىپوشد
از زيبايى بازمىپوشد
ادوار ِ زوالناپذير را.
به هنگام ِ برودت
در دل ِ …
اگر دریا فراز آید
اگر دريا فراز آيد
بدو خواهم گفت بازگردد
با مغاكاش.
تنام
به لطف ِ …
ویرانیها
آن پرنده که به او پریدن آموختم
و به سوی سرنوشتاش پرکشید…خیره میشوم به…
آغاز کلام، یادداشت
نخست سنگ آتش را
برخاک دیدم.
چون ابری روشن که از چادری محتاط
فراز …
بهانهی تالیف کتاب
نه در زندگی خویش زندگی میکنی
نه در روزهایی که میگریزند.
میپرسند کجایی تو؟…