نخست سنگ آتش را
برخاک دیدم.
چون ابری روشن که از چادری محتاط
فراز می شود
و مکان را به قوس و قزح میانبارد:
جرقه های حکایتی
که با نام شب معاشقه می کردند
و به افسانه بدل شدند
در دهان شعر.
اثری از : دیوان سنگ آتش محسن عمادی کلارا خانس
نخست سنگ آتش را
برخاک دیدم.
چون ابری روشن که از چادری محتاط
فراز می شود
و مکان را به قوس و قزح میانبارد:
جرقه های حکایتی
که با نام شب معاشقه می کردند
و به افسانه بدل شدند
در دهان شعر.