یک روز آفتابی، باد جانم را با عطر یاسمنها صدا کرد. \”به جای عطر …
ادامهی مطلباندوه
همهچیزی دور است و دیرزمانیاست که رفتهاست. خیال می کنم که ستارهای که بر …
ادامهی مطلببینامی
۱ گرمایشان بینام است گرمای تو هم. هیچکس روی درختان اسم نمیگذارد من هنوز …
ادامهی مطلبخانه
در خانهات را که باز میکنی دوستانت میآیند، به همهجا سرک میکشند و خاکسترهاشان …
ادامهی مطلبسلاحها
خیلیها خود را برای جنگ آماده می کنند. لازم است. دیگران خود را برای …
ادامهی مطلبآوازهای آدریان ژیلینسکی
۱ پنجمین بهار جنگ آغاز میشود دختری جوان برای معشوقش میگرید برف در خیابانهای …
ادامهی مطلبشعری برای پایان قرن
آنگاه که همه چیزی به کمال بود و نشان گناه ناپیدا گشتهبود و زمین، …
ادامهی مطلبحکاکی خاکستری
در راه پایان واقعا برایت مهم نیست که آیا هنوز خودت هستی هرچه در …
ادامهی مطلبماه
بعضیها، بیتوجه به اينکه چه به آنها میدهی هنوز ماه را می خواهند. نان …
ادامهی مطلبنقاشی کردن اتاق
اينجا در يک روز مارس سال ۱۹۸۹ سقف و ديوارها را آبی رنگ میزنم. …
ادامهی مطلبانتخاب يک خواننده
اول، میخواهم زيبا باشد و با احتياط روی شعرم قدم بردارد در تنهاترين لحظهی …
ادامهی مطلبنشانهها
نشانهها؟ از نشانهها خستهام. بعضیها به من میگويند که همهچيز نشانهاست. آنها هيچچيز به …
ادامهی مطلباز اين زمستان
سرمای وحشتناکی دارم همه میدونن که سرماهای وحشتناک چطور کل سيستم عالمو عوض میکنن. …
ادامهی مطلبازم بر نمیآد
نمتونم عشقو يه قرن عقب بندازم ازم بر نمیآد حالا هرچی گريه گلومو جر …
ادامهی مطلبمرثيه: غيابها
۱ جيرجير جيرجيرکها. آنها راه خود را از دل تاريکی نقب میزنند. سدها را …
ادامهی مطلبمسافری از ناکجا
ميان گلها، تنها با جام شراب تنها مینوشم، جامم را بالا میبرم از ماه …
ادامهی مطلب