ازشون خواستم یه شعر رو جلوی نور نگه دارن مث یه اسلاید رنگی…
ادامهی مطلبسر بریده یک قدیس | هالینا پوشویاتوسکا
دلم را چنان بر سر دست میبرم انگار سر بریده یحیای تعمید دهنده باشد…
ادامهی مطلبنوشیدن | جین هرشفیلد
میخواهم تاریکی تو را در دستانم جمع کنم دستان من جام، تاریکی تو آب…
ادامهی مطلبشمع تولد؛ دونالد جاستیس
امروز سی ساله شدم،
دیدم درختان لحظهای درخشیدند
مثل شمع بر کیک
دیدم خورشید …
برای سیزدهمین تولد
جنگ و صلح را خواندهای.
حالا نوبت خواهر کری[1] است
که هیچ…
پرتقال | گری سوتو
اولین بار که با یه دختر بیرون رفتم،
دوازده سالم بود
سردم بود، وزن …
دموکراسی
از یک روزنه باز در هوا،
از شبهای میدان تیان آن من
از این…
برای آنچه ما را به هم پیوند می دهد
آنچه ما را به هم پیوند میدهد نامهای بسیار دارد:
نیروهای پر قدرت، نیروهای …
زیر دستان من | لئونارد کوهن
زیر دستان من
پستانهای کوچک تو
نفس نفس میزنند
انگار دو گنجشک بر زمین …
شعر سپاس | هسو کو
تنم در خانه است و دلم به سفر می رود
چه کسی می تواند …
برای النور که با خدا حرف می زند | آن سکستون
صدای خدا به رنگ قهوهای است
نرم و پر مثل صدای خرس.
النور که …
معبد سیب
هفته گذشته از درختان کنار جاده و کمی هم از درختان پایین خیابان،…
ادامهی مطلبشب پرستاره
این باعث نمیشود نیاز عجیبی حس نکنم به، خوب فکر کنم ناچارم اسمش را …
ادامهی مطلبسفارش | یهودا آمیخای
در شبهای تابستان برهنه میخوابم در اورشلیم.
بستر من حاشیه درهای ژرف است
که …
شب نشینی
راهب در شب نمی خوابد
دلباخته آبیِ ماه آزاد است
نسیم خنکی میپیچد در …
فهرستها
فهرستی درست کردهام از آنچه باید به یادم بماند و فهرستی از آنچه…
ادامهی مطلب