کارگران خانهٔ سنگی کنار دریاچه را ساختهاند و
حالا به سراغ پرچین رفتهاند.
نردهها، …
ادامهی مطلبسر خستهام را بر دو بالشت میگذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس میکنم …
اگر من تنها بازمانده قبیله تاسمانی بودم
آخرین نفر در جهان
که به زبان …
حتا تجسم مادی یک متن مقدس هم الهی است: همیشه آن را در لفافی …
ادامهی مطلبکامیون میراکل در خیابان کوچک پایین میرود
پشت سرش صدای رگتایم اسکات ژوپلین مثل …
گردشگری هستم
در زندگی خود،
زل زدهام به شکل غریب گلها
انگار نه انگار…
در “رانده از بهشت”
اثر ماساچو
فرشته چنان بی آزار به نظر می آید…
هر که در من است پرنده است.
بالهایم را به هم میکوبم.
میخواستند تنم …
تو شهرمون همه عاشق اون دخمله لوریمر بودن.
خیلی وقت پیش
همه عاشقش بودن.…