فرشتگان

فرشتگان


فرشتگان

« از فرشته ها خسته اي؟ »
مايرا اسکاريو

از فرشته ها خسته ام،
از بالهاي بزرگشان
که باز مي شود مثل پرده
بر صحنه نمايشي که دلت نمي خواهد ببيني.
خسته ام از اين رداهاي شيري رنگ
از اين حمايلهاي پرستاره
از اين ناخنهاي زيبا و نيمه شفاف صدفي
که ارواح موجودات کوچک
از لابه لايشان
مي گريزند.

دلم مي خواهد بگويم شيطان را به ياد آوريد
سقوط آزاد آن بالهاي خفاش وار و چروکيده را
از حريم پر مهر ملکوت اعلا به ياد آوريد.
اما آنها فقط مي خندند
صدايشان لحن نمناک چنگي را دارد
که چون آبشاري در ميان نتهاي موسيقي فرو مي ريزد.
آنها با صداي از دست رفتهٔ مادرم
برايم آواز مي خوانند
و به يادم مي آورند تمام قولهايي
که به او دادم و بر سر پيمان نماندم.

درباره‌ی آزاده کامیار

آزاده کامیار در دی ماه ۱۳۵۹ در شهر شاهی به دنیا آمد. رشته‌ی ترجمه را در دانشگاه تا کارشناسی ارشد دنبال کرد، چند سالی علاوه بر ترجمه در دانشگاه آزاد ترجمه تدریس کرد، حالا اما فقط مترجم و ویراستار تمام وقت است. گاهی نیز کارگاه‌های ترجمه برگزار می‌کند. اولین اثرش در مجله کارنامه منتشر شد. با مجلات عصر پنج‌شنبه، شوکران، نویسار، آزما و همشهری داستان و ... ادامه یافت. نخستین اثر رسمی‌: مجموعه شعرهای لیندا پاستان با عنوان «دوئتی برای یک صدا« (نشر چشمه). آثار بعدی: مجموعه شعرهای لی‌ یانگ لی با عنوان «کتاب شب‌هایم» (نشر حکمت کلمه)، مجموعه شعرهای لئونارد کوهن با عنوان «کتابِ خواستن« (نشر حکمت کلمه)، کتاب «در دام کمال‌طلبی» نوشته روان‌شناس و اسطوره‌شناس کانادایی ماریون وودمن (نشر هیرمند). مجموعه شعرهای ایلیا کامینسکی با عنوان «رقص در اودسا»، کتابی که به‌گفته‌ی وی برایش حکم کتاب مقدسش را دارد، از دروازه‌ی ارشاد درون رفت و به در نشد. پس تبدیلش کرد به کتاب الکترونیکی و حالا در وب‌سایت شخصی‌اش در دسترس است. از این کتاب‌ها هویداست علاقه‌ی اصلی‌اش شعر و اسطوره است، که برای وی مترادفند.

یک یادداشت

  1. نقّاشی‌ام

    به روحِ آب قسم خوردم
    که وقتی با تو هستم
    پیاده راه روم
    صدایم، طعمِ نعنا داشته باشد.
    ماه را توی بشقابت بگذارم.
    با لیمو، زمختیِ دستانم را بگیرم
    در عطر گل بخوابانم
    حاشیه‌های آزاردهنده‌ام را گلدوزی کنم.
    تازه داشتم روی قلبت کار می‌کردم
    تا نقاشی‌ام زیباتر شود
    قاصدکی، وسطِ نقاشی‌ام نشست.
    کتاب چنگ شکسته – ناهید حکیمی

    تردید

    اگر
    «اگرها» و «کاشکی‌ها»
    از پلّه‌ی تردید
    نمی‌رفتند بالا.
    ما روی امواجِ « اکنون»
    شناور بودیم.
    «اثبات» پل می‌زد.
    شاید
    ریشه‌های روح
    در زمینِ دگری رشد می‌کرد.
    شقایق
    آلاله‌ی دیگر می‌شد.
    کتاب پیراهن کاغذی-ناهید حکیمی

    در احساسمان هر دم
    خزانِ عشق را
    به خزانِ پاییز
    پیوند زدیم
    و نفهمیدیم خزان پاییز
    بابت عشق که بود.
    کتاب گل ماهور-ناهید حکیمی(مجموعه جملات کوتاه-کاریکلماتور)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.