از میان تمام آنچه مادرم به من گفت این یکی خوب یادم مانده است:…
ادامهی مطلبزبانهایی که می دانیم | آن پورتر
در آمبریا کلیسایی هست که همین حالا هم هشتصد سال قدمت دارد کلیسایی متروکه…
ادامهی مطلبکه ساده زندگی کنم | آنا آخماتووا
به خود یاد دادم که عاقل باشم و ساده زندگی کنم به آسمان بنگرم…
ادامهی مطلبنقشه جهان دیگر؛ جوی هارجو
در آخرین روزهای جهان چهارم آرزو کردم برای آنها که از حفره آسمان بالا…
ادامهی مطلبباد و مهتاب | ایزومی شیکیبو
باد چه سخت میوزد اینجا
اما مهتاب هم پیداست
از لا به لای سفالهای …
عزیز | تین توی
باید تو آمده باشی عزیز که ابرها رفته اند. باد آرام است خورشید در…
ادامهی مطلبتوفان | آدام زاگایفسکی
توفان، موهای طلایی داشت با رگه هایی از سیاه
با صدایی بی زیر و …
درخت بونسائی | جین هرشفیلد
یک روز صح و سرانجام دانستن انکه
کدام فکر جان از تن به در …
راه ها | نائومی شهاب نای
یک راهش زانو زدن است
راه خوبی است، اگر کشوری که در آن زندگی …
ذهن پریشون | دنیس لورتوف
خدایا، تو نه،
غایب منم.
اون اوایل
ایمان یه کیفی داشت که از همه …
راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی | جین هیرشفیلد
راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی و زار میگرید.
در هیچ کجا نه اثری …
خوشبختی / کارل سندبرگ
ایمان
دریا چنین عمیق و نابینا
خورشید، پشیمانی وحشی
انجمن، چرخ، ذهن
آی عشق هنوز …
دعا | مری اولیور
لازم نیست سوسن آبی باشد
می شود فقط سبزه ای باشد روییده بر زمین …
قشنگ نیست
قشنگ نیست
ببینمت
که ایستادهای در مرکز تفریحات
در تلاش برای از یاد بردن…
امپراتوری رویاها | چارلز سیمیک
در اولین برگ از کتاب رویای من
همیشه شب است در کشوری اشغالشده.
درست …