راه و بیراهِ رفته، گذشتههای گذشته
و بلند و طولانی شبهای تنهایی
نور خورشید …
گذر زمان
همین است که هست
و اگر نجنگیم
اگر نایستیم
همصدا نشویم و به یکدیگر پیوند نخوریم
و گر …
پرنده محبوس
پرندهٔ آزاد
بر پشت باد میپرد
و در مسیر رود پرواز میکند
تاهمان مقصد …
گل نرگس
پاهایم را در آن پاپوشهای کوچک یادم هست
انگار دو پرندهٔ ترسان… زمین چنان …
پرسیفون، سقوط
گل نرگسی در میان گلهای زیبای همیشه
یکی برخلاف دیگران! و دخترک خواست که …
نامه شخصی شماره 3
هیچچیز نمیتواند
ما را جوان نگه دارد، تو میدانی
هیچ زن و مرد جوانی …
شعر # 3
هایکو
ستارههای ناگهانیم ما
من و تو که فوران میکنیم
زیر پوست یکدیگر، این آبی …
کی گفته سادهس؟
درخت خشم هزار هزار تا ریشه داره
یه وقتایی شاخه هاش قبل از به …
تکشاخ سیاه
تک شاخ سیاه حریص است
تک شاخ سیاه آرام ندارد
تکشاخ سیاه را با …
باز بر میخیزم
گیرم که نامی از من نباشد در تاریخی که تو مینویسی
گیرم که خصمانه …
کار زن
بزرگ کردن بچهها
یه خروار لباس واسه وصله پینه
سابیدن کف
خرید
سرخ کردن …
روزی آفتابی در هفته آینده
روزی آفتابی در هفته آینده
درست قبل از بمباران
درست قبل از پایان جهان…
به مبارز راه آزادی
تو تلخاب مینوشی
من اشکهای تو را، گرچه چشمهایت میجنگند برای نگه داشتنشان،
فنجانی …
به خانه رفتند
آنها به خانه رفتند و به زنانشان گفتند
در تمام سالهای زندگیشان هرگز
با …