تو تلخاب مینوشی
من اشکهای تو را، گرچه چشمهایت میجنگند برای نگه داشتنشان،
فنجانی از دُرد، از علف زهرآگین بنگدانه سرازیر در میان پوشالها.
سینهٔ تو گرم
خشم تو سرد و سیاه
شبها تو خواب میبینی
من نالههایت را میشنوم، انگار هزار مرگ را میمیری
بر تن سیاه و نزار تو که فرود میآیند شلاقها
تو حس میکنی باد میوزد
و من صدایش را در نفسهای تو میشنوم.
به مبارز راه آزادی
اثری از : آزاده کامیار مایا آنجلو