۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبوقتی که ادبیات کسبوکار میشود
در سال ۱۹۳۱ میلادی، آلدوس هاکسلی به فکر افتاد تا با نوشتنِ نخستین رمان دُژستانیِ (خرابآبادی/دیستوپیایی) خود به رویارویی طنزآمیز با رمانهای ناکجاآبادیِ (اتوپیایی) اچ. جی. ولز برود. نامِ کنایهآمیزِ رمانش را از حرفِ میراندا در نمایشنامهی توفانِشکسپیر گرفت و در آن برخلاف رمانهای ناکجاآبادی خوشبینانه، …
ادامهی مطلب