روزی میرسد
که باید زیر خودمان
یک خط سیاه بکشیم
و حسابکتاب کنیم.
لحظههایی که میشد شاد باشیم.
لحظههایی که میشد زیبا باشیم.
لحظههایی که میشد بینظیر باشیم.
بارها و بارها
کوهها و درختها و رودخانههایی را ملاقات کردیم
[یعنی حالا کجا هستند؟ اصلا زندهاند؟]
جمع همهی اینها میشود آیندهای طلایی
که قبلاً زندگیاش کردهایم.
زنی که دوستش داشتیم
به اضافهی همان زن
که دوستمان نداشت
میشود صفر.
حاصل یکچهارم زندگی که به تحصیل گذشت
میشود میلیونها کلمهی پوشالی
که حالا از سکه افتادهاند.
و نهایتاً یک تقدیر
به اضافهی یک تقدیر دیگر [این یکی از کجا آمد؟]
میشود دو.[یکی را مینویسیم و یکی را نگه میداریم
کسی چه میداند، شاید دنیای دیگری هم در کار باشد].
روزی میرسد | مارین سورسکو
اثری از : سینا کمالآبادی مارین سورسکو