گفتی
میان مردهها و زندهها
چیزی
از تن من زیباتر هست
که میان دستهایت بگیری
[و آرام بلرزد؟]
چیزی نگفتم
خیره در چشمهایت
جز این که هوا
بوی همیشه میداد و هرگز
… و میان پنجرهای که حرکت میکرد
[طوری که انگار
انگشتهایی
سینههای دختری را نوازش میکردند]
باد به باران گفت:
به همیشه اعتقاد داری؟
باران گفت:
عجیب مشغول اعتقاد به گلهایم هستم!
گفتی… | ای. ای. کامینگز
اثری از : ای. ای. کامینگز سینا کمالآبادی
ترجمه شعر نادرست . به ويژه خط آخر كه اصلا معنا در متن انگليسي چيز ديگري است!!!