گفتی
میان مردهها و زندهها
چیزی
از تن من زیباتر هست
که میان دستهایت …
رسالهی بینشان | تادئوش روژهویچ
اما مسیح خم شد
و با انگشت
بر خاک نوشت
و باز خم شد…
روزی میرسد | مارین سورسکو
روزی میرسد
که باید زیر خودمان
یک خط سیاه بکشیم
و حسابکتاب کنیم.
لحظههایی …
خواب میبینم | مارتا رودز
خواب میبینم دوستم نمیمیرد.
آب داخل ریههایش هواست
روی سینهاش مینشینم
دهان به دهانش …
یکدیگر را میشناسیم | مارین سورسکو
یکدیگر را میشناسیم
روزی روی زمین
دیدمات
من یک طرف زمین راه میرفتم
و …
آخرین نامه ویرجینیا وولف
■ بیست و هشتم مارس ۱۹۴۱، ویرجینیا وولف اورکتش را پوشید، جیبهایش را از …
ادامهی مطلبقلبت همراه من است | ای. ای. کامینگز
قلبت همراه من است (درون قلبم
میبرمش) هرگز بی قلب تو نیستم (هر کجا…
با من بیا | ای. ای. کامینگز
برای تَمَر | یهودا آمیخای
جراحت | دافنه گوتلیب
ترسیدهایم | چارلز بوکوفسکی
چنان تنهایی بزرگی در دنیا هست
که در حرکت آهستهی عقربههای ساعت
دیده میشود.…
رودخانههای کفِ دستهایم
عمر دست چپم طولانیتر از دست راستم خواهد بود.
رودخانههای کف دستهایم اینطور میگویند.…
مبادا یکدیگر را ببوییم
با من خوب بود.
با او خوب بودم.
اما
درها و پنجرههایمان بسته ماندند.…
کمی قبل از این بود
تقریباً صبح است.
توکاها روی کابل تلفن
منتظرند
و من راس ساعت ۶ صبح…
سی و سوم: تغییراتی در متنی نوشتهی سزار وایهخو، زیر بارانی تند در پاریس خواهم مرد
در میامی، زیر آفتاب خواهم مرد،
روزی که خورشید سوزان باشد،
روزی شبیه روزهایی …