گفتی
میان مردهها و زندهها
چیزی
از تن من زیباتر هست
که میان دستهایت …

گفتی
میان مردهها و زندهها
چیزی
از تن من زیباتر هست
که میان دستهایت …
اما مسیح خم شد
و با انگشت
بر خاک نوشت
و باز خم شد…
روزی میرسد
که باید زیر خودمان
یک خط سیاه بکشیم
و حسابکتاب کنیم.
لحظههایی …
خواب میبینم دوستم نمیمیرد.
آب داخل ریههایش هواست
روی سینهاش مینشینم
دهان به دهانش …
یکدیگر را میشناسیم
روزی روی زمین
دیدمات
من یک طرف زمین راه میرفتم
و …
■ بیست و هشتم مارس ۱۹۴۱، ویرجینیا وولف اورکتش را پوشید، جیبهایش را از …
ادامهی مطلبقلبت همراه من است (درون قلبم
میبرمش) هرگز بی قلب تو نیستم (هر کجا…
چنان تنهایی بزرگی در دنیا هست
که در حرکت آهستهی عقربههای ساعت
دیده میشود.…
عمر دست چپم طولانیتر از دست راستم خواهد بود.
رودخانههای کف دستهایم اینطور میگویند.…
با من خوب بود.
با او خوب بودم.
اما
درها و پنجرههایمان بسته ماندند.…
تقریباً صبح است.
توکاها روی کابل تلفن
منتظرند
و من راس ساعت ۶ صبح…
در میامی، زیر آفتاب خواهم مرد،
روزی که خورشید سوزان باشد،
روزی شبیه روزهایی …