اين مجموعه از شعر معاصر يونان شامل آثار دو تن از شاعران نامدار آن سرزمين، به طور مشخص دو دورهى رنجبار و سياه تاريخى را كه بر آن گذشته است دربرمىگيرد؛ نخست دورهى هجوم فاشيسم آلمان را در سالهاى جنگ دوم جهانى (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵) و ديگر، سالهاى تاريك حكومت سرهنگان كودتاچى را (از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴).
۱
براى آنان كه جوانترند در بارهى مرحلهى نخست توضيحاتى مىدهيم:
در «فرهنگ سياسى» مفاهيم توتاليتر و توتاليتاريسم چنين شرح داده شده است:
«توتاليتر بر رژيمهاى سياسىيى اطلاق مىشود كه داراى اين مشخصات باشد: نظارت دولت بر كليهى شئون فعاليت اقتصادى و اجتماعى و انحصار قدرت سياسى در دست يك حزب حاكم و حذف كليهى اشكال نظارت دموكراتيك جامعه… و توسل به ترور براى سركوبى هر نوع مخالفت… و از ميان بردن استقلال فرد.
در دولت توتاليتر حدود قانونىيى براى مداخلات دولت در حيات جامعه موجود نيست. دولت با يكسان كردن تعليم و تربيت و حتا نظارت بر فعاليتهاى ادبى و هنرى و در دست گرفتن تمام وسائل ارتباطى و تبليغاتى، مجموع قواى جامعه را در خدمت مىگيرد و هدايت مىكند… وجود افرادى را كه بخواهند از حوزهى نظارت او خارج باشند متحمل نمىشود.
دولتهاى توتاليتر را غالباً جنبشهاى اجتماعى ضد دموكراتيكى به وجود مىآورد كه در ابتدا به صورت حزب در داخل يك سيستم دموكراتيك متشكل مىشود و پس از رسيدن به قدرت دموكراسى را برمىاندازد. بارزترين نمونهى اين جنبش اجتماعى و حزبى، حزب ناسيونال سوسياليست آلمان به رهبرى هيتلر بود كه پس از به قدرت رسيدن از راه دموكراسى (انتخابات)، آن را برانداخت.»
اعوان و انصار هيتلر براى «نجات» از «شرّ» مخالفان خود و در عين حال به قصد بهرهكشى از نوعى بردهدارى ِ مدرن، در سراسر اروپاى اشغالى دست به اقدامات حيرتانگيزى زدند كه در تاريخ رذالت و شقاوت نظيرى براى آن نمىتوان يافت. آنان يهوديان ممالك مختلف، كولىها، كمونيستها، ميهنپرستان كشورهاى اسير، مخالفان ِ سياسى و عقيدتى ِ خود و اسيران جنگى را در واگنهاى حمل چارپايان به اردوگاههاى مختلفى اعزام مىكردند كه معمولاً در نقاطى دورافتاده و از طريق بيگارى كشيدن از خود زندانيان ايجاد كرده بودند و يا در صورت لزوم بدان گسترش مىدادند. هر اردوگاه در حقيقت كشتارگاه سازمان يافتهيى بود و هر زندانى در واقع محكومى كه حكم مرگش پيشاپيش صادر شده.
«زندانىهاى هر قطارى كه به اردوگاه مىرسيد همان دم توسط دو پزشك اس.اس. معاينه مىشدند. معاينه بدين طريق صورت مىگرفت كه به زندانى دستور مىدادند راه برود و از روى طرز راه رفتن او كه اغلب هفتههاى دراز در راه بود و خرد و متلاشى به مقصد مىرسيد رأى مىدادند كه به كار كردن قادر است يا نه. وازدهها را همان دم همراه كودكان و سالخوردهگان به بهانهى استحمام روانهى اتاقهاى گاز مىكردند. اتاقهاى گاز براى فريب قربانيان به رديفهاى قلابى دوش مجهز شده بود و زندانيان موظف بودند پيش از ورود سراپا عريان شده البسهى خود را در محل رختكن باقى بگذارند. اين البسه كه صاحبانشان غالباً جواهرات و اشياء گرانبهايى را نيز در آنها پنهان كرده بودند با واگنهايى كه بازگشت داده مىشد به آلمان مىرفت. زندانيانى كه قادر به كار تشخيص داده شده بودند بدون اين كه از سرنوشت دردناك گروه ديگر مطلع شوند به دستههاى كار تقسيم مىشدند و از آنها در بدترين شرايط غذايى و بهداشتى در تأسيسات شيميايى و صنعتى كه مجاور اردوگاهها بر پا داشته شده بود تا سر حد فرسودهگى و ناتوانى كار مىكشيدند و پس از آن به اتاقهاى گاز و كورههاى سوزاندن اجساد اعزام مىشدند.»
رودلف فرانتس هوس R.F. Hoess يكى از اوباشانى كه سرپرستى كشتارگاه آوشويتس را بر عهده داشت و پس از جنگ به جرم سر به نيست كردن دو ميليون و پانصد هزار تن در اين كشتارگاه در محل جنايات خود به دار آويخته شد طى محاكمهى خود در دادگاه نورنبرگ گفت:
«- حل نهايى ِ مسألهى يهود به معنى ِ انهدام تمامى ِ يهوديان اروپا بود و من به سال ۱۹۴۱ در ماه ژوئن فرمان يافتم وسائل اجراى اين امر را فراهم كنم. نخست از تربلينكا Treblinka بازديد كردم تا از شيوهى كار در آن اردوگاه اطلاعاتى به دست آرم. آنها در عرض شش ماه هشتاد هزار تن را نابود كرده بودند و وسيلهى كارشان گاز مونوكسيد بود.
من اين شيوه را مؤثر يافتم اما هنگامى كه ساختمان محل اعدام را در آوشويتس به پايان رساندم، گاز تسيكلون ب. Zyklon B را كه از اسيد پروسيك ِ متبلور در مجاورت هوا متصاعد مىشود جانشين گاز مونوكسيد كردم. دانههاى بلورين اين اسيد را از هواكشى به درون تالار گاز خورانى مىريختيم و بر حسب خشكى يا رطوبت هوا، ظرف سه تا پانزده دقيقه كلك قربانىها كنده مىشد. يعنى جيغ و فريادشان كه مىبريد مىفهميديم كار تمام است. بعد از نيم ساعتى درها را باز مىكرديم. كماندوها انگشترها و روكش طلاى دندان اجساد را جمعآورى مىكردند و كار سوزاندن اجساد آغاز مىشد… اصلاح ديگرى كه در مقايسه با تربلينكا در اين امر به عمل آوردم اين بود كه هر كدام از تالارهاى ما در هر وعده دو هزار نفر را گاز مىخوراند در صورتى كه قبلاً اعدام اين تعداد آدم مىبايست در ده اتاق دويست نفرى انجام بگيرد!»
«طلايى را كه از دندانهاى بعضى اجساد به دست مىآمد در كارگاههاى زندان و توسط گروهى از زندانيان متخصص ذوب كرده به صورت شمش درمىآوردند و به بانك رايش مىفرستادند. گذشته از البسهى معدومين يا جواهراتى كه در آنها پنهان كرده بودند و يا روكش طلاى دندانهاى برخى از آنان، اعدام آن بىگناهان براى حكومت رايش منبع استفادههاى نفرتانگيز ديگرى نيز بود. از آن جمله موى سر معدومان براى ارتش جزء «مواد سوقالجيشى» به حساب مىآمد… پارهيى از شهود در دادگاه نورنبرگ شهادت دادند كه خاكستر اجساد قربانيان كه در بدو امر با كاميونهاى كمپرسى حمل و به رودخانهى زولا Sola ريخته مىشد بعدها براى كود به فروش مىرسيد و منبع درآمد سرشارى شده بود. همچنين طبق سندى كه دادستان روسى ِ دادگاه ارائه داد مؤسسهيى واقع در دانتزيگDanzig نوعى كورهى برقى مخصوص براى تهيهى صابون از چربى ِ بدن انسان اختراع كرده بود. فرمول تهيهى اين گونه صابونها بر اساس نسخهيى كه تسليم دادگاه شد چنين بود:
براى هر ۱۲ پوند چربى ِ انسان آب، ۱۰ كوارت سود محرق، يك پوند.
اين مخلوط بايد بين ۲ تا ۳ ساعت بجوشد و بعد خنك شود.»
سرايندهى دو شعر انتهاى اين بخش (غزل ِ غزلها و آندونيس) شاعر يهودىالاصل يونانى ياكووس كامپانلليس Iacovos Kampanellis، از نمايندگان نسل پر آوازهى ادبى ِ يونان ِ فرداى جنگ جهانى دوم است. اشعار مرثيهوار او دربارهى ماوت هاوزن زادهى خاطرات روزهاى سياهى است كه خود وى در اين كشتارگاه ِ سازمان يافتهى حكومت فاشستهاى آلمان زندانى بوده است.
ميكيس تئودوراكيس براى تصنيف سرودهايى به ياد شهيدان گمنام اردوگاههاى مرگ ِ جنگ دوم چهار قطعه از اين اشعار را برگزيده كه دوتاى آنها در اين مجموعه آمده است.
قطعهى آندونيس، چنان كه پيداست زبان حال مردى زندانى است ناظر مرگ يكى از همزنجيران خويش كه به هنگام بيگارى و حمل قطعات بزرگ سنگ از خستگى و خونريزى از پاى درمىآيد. اما قطعهى ديگر – غزل ِ غزلها – بر اساس اشعار عاشقانهى منسوب به سليمان (غزل غزلهاى سليمان) كه در تورات – كتاب مقدس يهود – آمده است سروده شده.
آوشويتس Auschwitz داخاو Dachau ماوتهاوزن Mauthauzen و بلزن Belsen كه در اين شعر آمده نامهاى چهار كشتارگاه از مجموعهى كشتارگاههاى آلمان هيتلرى در سراسر اروپا بوده است كه نخستين آن در لهستان (استان كِراكووى) دومى در آلمان (ايالت باواريا) سومى در اتريش و آخرى در بلژيك قرار داشته.
منظور از ستارهى زرد نيز ستارهى شش پرى بوده است موسوم به ستارهى داوود كه از پارچهى زردرنگى مىبريدهاند و رژيم هيتلرى يهوديان را موظف مىكرد آن را بر سينهى جامهى خود بدوزند.
۲
اشعار كوتاه ديگر اين مجموعه – ترانههاى ميهن تلخ – نمونهى بديعى از «شعر و موسيقى ِ مقاومت» است در دورهى هشت سالهى حكومت سياه سرهنگان بر يونان. از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴.
يانيس ريتسوس -Yanis Ritsos نامىترين شاعر متعهد يونان معاصر – خود دربارهى اين مجموعه چنين نوشته است:
« همهى اين اشعار، به جز شانزدهمين و هفدهمين آنها در يك روز ۱۶ سپتامبر – ۱۹۶۸ – در اردوگاه زندانيان سياسى پارتهنى Partheni(واقع در جزيرهى لهرُس Lإros( نوشته شده است.
ميكيس محرمانه پيغام فرستاده بود كه مىخواهد براى اشعار اين روزگار موسيقى بسازد، و من اينها را نوشتم اما وسيلهيى پيدا نكردم كه به او برسانم. بعدها يك روز ديگر روى آنها كار كردم: روز ۲۹ نوامبر ۱۹۶۹ در زندان كارلوواسى Karlovassi در جزيرهى ساموس Samos، تا به صورت امروزىشان درآمد… اين قطعات به دلايل آشكار و نيز به علت وسواسهاى خودم در مورد سادهگى ِ ناگزير و آزاردهندهيى كه دارد مىبايست به آهنگ خوانده شود نه اين كه فقط به چاپ رسد.
قطعات شانزدهم و هفدم نيز در اول مه ۱۹۷۰ در زندان كارلوواسى به ديگر قطعات افزوده شد.
همهشان را يكجا به ميكيس تقديم كردهام.»
يانيس ريتسوس
مترجم اشعار و نويسندهى اين يادداشت نكتهى ديگرى به خاطرش نمىآيد كه تذكرش لازم يا مفيد باشد، جز اين كه هيچ كس حتا براى يك لحظه نبايد گرفتار اين خوشخيالى باطل شود كه با شكست آلمان هيتلرى فاشيسم براى ابد به گور سپرده شده است يا با سرنگون شدن حكومت سرهنگان در يونان، سرهنگان سراسر جهان بدين نتيجهى تاريخى رسيدهاند كه سرنيزه و گلوله براى حكومت كردن وسيلهى قابل اعتمادى نيست. چرا كه اوباش و اراذل با مغز و منطق انديشه نمىكنند و لاجرم هرگز از تاريخ چيزى فرانمىگيرند.
اين را هميشه به ياد داشته باشيم!
۱۳۵۹/۱۲/۱۴