۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلببه فکرِ دیگران ا محمود درویش
همانگاه که صبحانهات را آماده میکنی، به فکر دیگران باش. (غذای کبوتران را از یاد مبر) همانگاه که هزینهی جنگ را تامین میکنی، به فکر دیگران باش (آنها، که در پیِ صلحاند را از یاد مبر ) همانگاه که قبض آب را میپردازی، به فکر دیگران …
ادامهی مطلب