۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلببیست و سوم: مثل
مثل بارانی نرم مثل عبور آرام قایقی تفریحی در بامدادان از کنار نیها و قورباغهها و سایهی گاوها و آسیابهای بادی نقاشی شده با مدادِ سفید و بخار نقرهای بر فرو رفتگیهای دبههای شیر عبور اردکهای خواب آلود از شهرهای در حال توسعه و سنگهای قدیمی …
ادامهی مطلب