بیست و یکم: در شب لازم نیست

بیست و یکم: در شب لازم نیست


برای سیر کردن از اینجا به آنجا، در شب

لازم نیست  قایق یا قطاری سوار شوم

شبکه‌های شطرنجِی باغ زیر نور مهتاب است

پنجره باز است. من آماده‌ام

 

سایه‌ی بدون گذرنامه‌ام آرام

(یک گربه هم بهتر از این نمی‌تواند)

از رودخانه‌ی مرزی که انتخاب کرده‌ام، می‌پرد

و در خاک روسیه فرود می آید.

 

دیوارها تصویر مرا تکرار می‌کنند،

رویین تن،اسرارآمیز، سبک:

مرزبان به خطا

نور مهتاب و رویایی زودگذر را نشان می‌دهد.

 

رقصان در دل جنگل‌ها، پروازکنان  فراز دشت‌ها

از خود می‌پرسم آیا کسی می‌داند که

در این سرزمین پهناور تنها یکی شاد،

تنها یک مرد خوشبخت است.

 

نِوای* درخشان را می‎بینم که ظاهر می‌شود

آرام است، و آخرین رهگذر که

به سایه‌ی من در یکی از میدان‌ها برخورد می‌کند

به تخیل خود لعنت می‌فرستد.

 

خانه ای که در آن قدم می‌زنم، به نظر ناآشناست،

هر چند راه را اشتباه نیامده ام.

اما داخل، در تاریکی همه چیز شکل دیگری ست.

سایه‌ام مجذوب می‌شود.

 

بچه ها آنجا می‌خوابند .در حال وارد شدن

به پرده‌های تختخوابم گوش می‌دهم

همان جایی که  آنها خواب اسباب بازیهای قدیمی‌ام

و قایقی و قطاری را می بینند.

 

*رودی در شمال غربی کشور روسیه

درباره‌ی شهلا اسماعیل‌زاده

شهلا اسماعیل‌زاده متولد ۱۳۴۳ است. از سال ۱۹۹۹ در هلند زندگی می‌کند و در رشته‌ی گل و باغبانی تحصیل کرده است. او از سال ۲۰۰۳ مسیحی به کار ترجمه مشغول است. وی در این مدّت کلیّات آثار روتخر کوپلانذ، رمکو کامپرت و همچنین آثار بسیاری از دیگر شاعران هلندی را برای نخستین بار به فارسی ترجمه کرده است.

یک یادداشت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.