۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبموسیقی «بلوز» طبقهی متوسط | هانس مگنوس انتسنزبرگر
نباید شکوه کنیم. ما کار داریم، میخوریم، سیریم. علف رشد میکند، درآمد ملی، ناخن انگشت، گذشته. خیابانها خالیاند، ترازنامهها عالی. آژیرها خاموشاند و زندگی میگذرد. مردهها وصیتنامههایشان را نوشتهاند. باران آرام شده جنگ هنوز اعلام نشده، عجلهای نیست. ما علف را میخوریم. درآمد ملی را میخوریم. …
ادامهی مطلب