نباید شکوه کنیم.
ما کار داریم،
میخوریم،
سیریم.
علف رشد میکند،
درآمد ملی،
ناخن انگشت،
گذشته.
خیابانها خالیاند،
ترازنامهها عالی.
آژیرها خاموشاند
و زندگی میگذرد.
مردهها وصیتنامههایشان را نوشتهاند.
باران آرام شده
جنگ هنوز اعلام نشده،
عجلهای نیست.
ما علف را میخوریم.
درآمد ملی را میخوریم.
ناخن انگشت را میخوریم
گذشته را میخوریم.
ما چیزی برای پنهان کردن نداریم.
چیزی برای از دست دادن نداریم.
چیزی برای گفتن نداریم.
ما داریم.
ساعت، کوک شده
رابطهها، تنظیم شده
بشقابها، شسته شده
آخرین اتوبوس میگذرد
خالی.
ما نمیتوانیم شکوه کنیم.
پس منتظر چه هستیم؟