تنها دندان روسپی پیری
که گمنام مرده بود
روکشی طلایی داشت.
مابقی
طبق قراری …

تنها دندان روسپی پیری
که گمنام مرده بود
روکشی طلایی داشت.
مابقی
طبق قراری …
مرد:
اینجا این ردیف لگنهای فروریخته
این ردیف پستانهای متلاشی شده
تخت کنار تخت. …
دهان دختری که مدتها در نیزار افتاده بود
جویده شده به نظر میرسید.
وقتی …
یک رانندهی غرق شده
از شرکت آبجوسازی را
بر تخت گذاشتند.
کسی شاخه گل …
گوش کن، آخرین شب چنین خواهد بود،
شبی که هنوز میتوانی قدم بزنی:
سیگار …
بعدها دانستم
که جمعه-روزی بود
من بیرون آمدم
جیغ زنان، از تابوت خود،
از …
قتل عام
بخاطر یک مشت برنج،
میشنوم، برای هر کس در هر روز
مشتی …
برق می زند،
مثل بطری شکستهی آبجو زیر آفتاب
در ایستگاه اتوبوس در برابر …
فرسوده، با ردهای کوچکی بر چرم،
مستعمل، کتابفروشان آن را چنین میگویند،
پیر، اما …