برق می زند،
مثل بطری شکستهی آبجو زیر آفتاب
در ایستگاه اتوبوس در برابر خانهی سالمندان
خش خش می کند، مثل کاغذ یادداشت “سایهنویس”
در کنفرانس صلح
می لرزد، همچون بازتاب نور آبی تلویزیون
بر سیمای خوابگرد
بو میدهد، مثل پولاد دستگاهها در استودیوی بدن سازی،
مثل نفس بادیگاردها در فرودگاه
نعره می کشد، مثل یاوه های رهبر
باد میکند مثل فتوا در دهان آیت الله
ویژ ویژ می کند، مثل بازی ویدئویی دانش آموز
چشمک می زند، مثل “چیپ” در مرکز حسابرسی بانک
پهن می شود، مثل برکهی خون پشت سلاخ خانه
نفس می کشد
خِش خِش می کند
باد می کند
بو می دهد
چه بویی.