۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبمراثی برای واسیل پاروان
در هرکندهی درخت خدایی جا دادند. اگر سنگی شکافت به آنی خدایی آمد و در شکاف جا گرفت. کافی است پلی بریزد و خدایی جایش را بگیرد. یا در خیابان، بر پیادهرو چالهای پیدا شود و خدایی آنجا بنشیند. هی! دست و پایت را به سهو …
ادامهی مطلب