تو چه زیبایی در زمستان!
کنار افق، دشت به پشت آرمید و
درختان، دیگر از باد زمستانی نگریختند.
منخرینم میلرزید
نه عطری
نه نسیمی
تنها بوی بعید یخ
بوی بعید خورشیدها.
چه شفافند دستهای تو در زمستان!
و کسی نمیگذرد
فقط خورشیدهای سفید در عبادتی خاموش میچرخند
و خیال دوایری میگسترد
که درختان را میخواند
دو به دو
چهار به چهار.
تو چه زیبایی در زمستان!
اثری از : محسن عمادی نیکیتا استانسکو