چه هستی تو، آ؟
تو، انسانیترین و
پوچترینِ هجاها
آه، تو، آوای با شکوه!
با تو میجنگم
به میان تو میرانم تمام هستیام را
همچون اخائیان که روزی
اسب تروا را
به میان تروا.
با تو میخوابم
تنها تو را میخواهم
ای روسپی فریبا
الههی نومید!
میرقصی بر دهانم و
چون میمیرم
سربازی هستم انگار
که از پشت بلندش کردهاند
و او را راندهاند
با رشد علف به آسمان
و میخواهم نباشی
تا آزادانه سخن بگویم
ای مهبل خیالی، آ،
ای حرف حامله از تمام حروف.
نگزیدن، اما شناورشدن
روانه شو
از میان رودها
انگار از میان پرتوهای مجرد
که کرانههاشان
گوشهای کرند.
آه ای موسیقی،
که میکشانی تنم را
با چنگالهایت به بالای کلمات
چون گوسفندی که میچرد بر چمن
و کرکسی میربایدش.
آ، ای روح تهدیدگر
کیستی تو و
چه میخواهی؟
چه هستی تو، آ؟
اثری از : محسن عمادی نیکیتا استانسکو