در ساحل دیگرِ شب
عشق ممکن است
-مرا بِبَر-
مرا بِبَر به میان آن …
ادامهی مطلبلمسام کن ای زمان
که برای انگشتانت
هنوز برهنهام.…
شاعر، مثل همیشه، اشتباه فهمید:
آنچه زن را به بالا برکشید، امید نبود
یا …
همان تسلیم کور را قدم میزنم
دوباره و دوباره
میتوانم زندگی کنم آیا؟
زندگی …
عالیجناب!
وقتی من،
نیروی داوطلب جنگ
به خانه برمیگشتم
آنها «زمان» مرا کشتند.
بعد …
دوباره همان قصه را تعریف میکنی
دربارهی کودکیات،
اینکه پنج ساله بودی و
دوچرخهی …
علفهای هرزِ باغ را در نظر بگیر
نه به درد کسی میخورند
نه کسی …
سنگ به سنگ
آسمان را میجوید، خاک.
گام به گام
گیاهانِ من،
به سمت …
بر نوک پیکان است دیگر
قلب پرنده
نامرئی.
بر تیغهی پاروست دیگر
آب
نامرئی.…
قرن از پس قرن میجویمت
نه سنگی را
بیآنکه جابجایش کنم
رها میکنم،
نه …
یک روز
از پشت میز تحریرم برمیخیزم و
از کلمات فاصله میگیرم،
از شما…
نیمههای شب
در نیویورک
هنگام که از دریاهای رویا بیرون میآید آن زن
این …
قایقها چیستند، اگر نیستند درختانی خسته از خموشی.
دکلهای الوان چیستند، اگر نیستند درختانی …
من که به آینده حمله میبردم
تا از جهان
چشماندازی تفته و ناساز برآورم،…
بر آبِ دریاچه
به سایهام نگاه میکنم،
صورتام سفید نیست
تنها موهایم سفیدند.
جوانی …