چهکسی میگوید که سکوت
شاهدِ ناگفتههاست؟
کلمات غایب
غایبند.
پس حرف بزن
به اندازهی …
تو را دیدار میکنم یکروز
تو را دیدار میکنم یکروز.
چنان که گلهای شامگاهی،
رازم خواهد شکفت
و فواصل …
بر دهان صادق شب
لمسشده
به هرآنچه که عشق است
خود را به کنار تو کشیدم
اندوهگین
از …
بسیاررنج بردهام از فرومایگیات
بسیاررنج بردهام از فرومایگیات
و اگر هنوز خود را نکشتهام
تنها از آنروست
که …
بانوی بادبزن به دست
بانوی بادبزن به دست
از پل رودخانهی سرد میگذرد.
در رداهاشان، مردان
پل بینرده …
پیش از خواب
پیش از خواب
جهان سراسر به زیر پلکها بازمیگردد
چنان ارتشی سرفراز، گردآمده زیر …
و تو آنجا نبودی…
چه مایه زیباست آن صنوبر سفید پیر
بر تپهی کودکیات
که امروز به دیدارش …
به تمامی دیگرگونه
هماندم است که کشیش به عشای ربانی میرود
روی پشت شیطان
آندم که کیف …
تابوتی برای عشق
نه! حتی هومر، در برابر هلن
چنین احساس فلاکت نکرد
وقتی عاشقاش شد،
چون …
آری، دیگر صبح است…
آری، دیگر صبح است…
به زیرپیراهن چرکی شباهت میبرد
بر تن شستهی زنی زیبا……
تنها یک عشق
نابسامانی زمین و
از اینرو نابسامانی انسان
تنها وقتی درک میشوند
که زانو میزنی.…
بهتی عریان
بهتی عریان،
تمام کلماتام را ویران میکند.
مکالمهای دربارهی تن یک زن…
آگاه از …
به خاطر زیبایی، یا به خاطر عشق؟
به خاطر زیبایی، یا به خاطر عشق؟
به خاطر زیباییِ بیسرور
یا با تقوای …
حسادت
چه با خود میآورد این باد شبانه؟
باران، برف یا یک نامه را؟
یک …
جنون من
ضربههایی بر پنجره بیدارم کرد
رفتم ببینم کیست.
فقط شب بود،
یک بید مجنون …
بوی آتش و کاه
بوی آتش و کاه
از گذرگاههایی میگذرد
که مال مناند
آنجا که پناهگاهی برآوردهام…