برای حرف زدن با من،
انزوا پیشه میکنی
از خویش بیرون میشوی
تا با …
پنجاه و پنجم: سیگار میکشم
سیگار می کشم، دود می گریزد، دود بیرون می آید، دود از سرم بیرون …
ادامهی مطلبدانشآموز
سوالهای بی جواب: بر مرگ پدرم
دانههای برف بر گونههای غروب میبارند
دانههای برف بر جثهی عریان تو میبارند و…
آنقدر خوابت را دیدهام
باد
من بادِ سرخوشم، شبحِ تیزرو
با صورتِ شن و تنپوش آفتاب
گهگاه ملول در …
دیگری – از گَنگ تا زنگبار
هیِروگلیف
خشکی و آب
خشکی و آب است که این سطرها را مینویسد.
خاطره و فراموشیست که این …
گزیده هایی از هیپریون
اگر بخواهی
نامِ حقیقی
کلوتیلد
دُردرِخت
آسمانت همیشه
کمی آبی
صبحگاهانت اغلب
کمی بارانی
دُردرِخت شهرِ به غایت زیبا
گورستانِ …