تنها پرنده
اشارات دقیق را میشناسد.
از چشمهاش
عالم مصغر را در مییابم
و …
خانه ای که دلت را پناه داد
خانهای که دلت را پناه داد
ویرانهای خواهد بود.
پنهانی
در شب
ترکاش کردهاید.…
زندگی چیست؟
من و آتشفشانم
کشتزار
برف می سوخت
از راه رویا
پسرکان از راه زمین میروند و
دخترکان از راه هوا!
از راه رویا
هیچکس.…
گیسوانت را
پرنده؟ پرندگان؟
پرنده؟ پرندگان؟
فقط یک پرندهی تنها در دنیاست
که با هزار بال میپرد و …
شاهدخت
شاهدخت زندانی هیچ،
شاهدخت زندانی بخت،
شاهدخت زندانی مرگ،
شاهدخت مغاک میان نگاه.
شاهدخت …
ادامهی مطلبدیگر یک خالقام من
منم آن مردی که کمک میرسانم
به بیمارانی از پاافتاده که نفسنفس میزنند
و …
خداحافظ !
ای جوانانی که هرگز
مونسان زندگیام نبودهاید
خداحافظ!
وی جوانانی که هرگز
مونسان زندگیام …
زمانی بود
زمانی بود که یگانه شور و شوقام
فقر بود و باران.
حالا خلوص حدود …
ویرانی چوب را میشنوی
ویرانی چوب را میشنوی
(موریانههای کور در رگهاش)
سوزنها و گنجههای پر از سایه …
این خانه
این خانه
موقوف زراعت و مرگ بود.
در اندرونیاش گزنهها میگسترند و
گلها میگذرند…