دوستان رفتهاند. یارم در دوردستان به خواب رفتهاست.
و بیرون انبوهِ تاریکی است.
کلماتی …

دوستان رفتهاند. یارم در دوردستان به خواب رفتهاست.
و بیرون انبوهِ تاریکی است.
کلماتی …
همیشه بیخبر میگذرد
طرح رنج
از فراز آدمیان.
پایان نزدیک میشود
وقتی هنوز آغاز …
به من برگردید
ای اشیایی که چاره کردید
تحمل صلیب روز را،
شما که …
به خواب میبینم آرزو را
و میدانم که از یادش خواهم برد
پیش از …
به تو فکر نمیکردم وقتی با تو بودم
چرا که تمام تابوتها بزرگ بودند …
آنجاییم که شادی، بسیار به آن سر میزند.
آمدند،
تمام آنها که روزی میشناختم.…
باران در برابر خورشید
کجا پناه بجوییم
وقتی زخممان میزند این رنگین کمان؟
از …
ما برفایم وقتی خاموش میمانیم،
درمکنت میگدازیم.
بهار میآید و ما نیستیم
ولی زمستانی …
چرا گریستن از سرِ درد
وقتی هر سرپناهی
تو را پس میزند؟
چه سعادتیاست …
بخواب، فانوس شیطان!
رفیق نابابی هستم من.
اما بر پیشانی
بهجای چین و چروک …
بیهوده افسار میکشند
تازیانه شلاق میزند هوا را
نترس! به تو نمیگیرد،
بیهوده افسار …
به چه شعر میگوئیم؟
میخواهی شعر بسازی؟
در انزوا؟ دستها بر صورت و هقهق؟…
نومیدانه خشکاند لبهایم امروز
و افسوس میبرم بر تاریکی
برای آنچه به دید در …