۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلبداد ِ كامل
اين است قانون گرم انسانها از رَز باده مىسازند از زغال آتش و از بوسهها انسانها. اين است قانون سخت انسانها دست ناخورده ماندن به رغم شوربختى و جنگ به رغم خطرهاى مرگ. اين است قانون دلپذير انسانها آب را به نور بدل كردن رؤيا را به واقعيت و دشمنان را به برادران. قانونى كهنه و نو كه طريق ِ كمالش از ژرفاى جان ِ كودك تا حُجّت ِ مطلق مىگذرد.
ادامهی مطلب