۱ يكى كَشتى در چشمانت باد را مُسخّر مىكرد. چشمان تو ولايتى بود كه به آنى بازش مىشناسند. صبور چشمانت ما را انتظار مىكشيد. زير درختان جنگلها در باران در بوران بر برف ستيغها ميان چشمها و بازىهاى …
ادامهی مطلببادبادک
یقین داری که بادبادک صید توست
دوستش داری چون مودبانه خم میشود
تا تو را سرور خود بداند
و آنقدر قوی هست که تو را ابله فرض کند.
خوب، زنده است!
مثل قوش اهلی بیچارهای در ارتفاع مطبوع آسمان
که همیشه میتوانی آن را به پایین بکشی
و در کشویت بگذاری.
بادبادک، یک ماهی است که تازه صید کردهای
در دنجی که هیچ ماهی از آنجا نمیگذرد
طولانی و با احتیاط با او بازی میکنی
و امیدواری که تسلیم نشود
یا باد همچنان بوزد.
بادبادک، واپسین شعریاست که نوشتهای
آن را به باد میسپاری
ولی نمیگذاری برود
مگر اینکه کسی تو را پیدا کند
و کار دیگری برای خودت دست و پا کنی.
بادبادک، قرارداد افتخار است
که قرار است با خورشید ببندی
تا با مزارع دوست شوی
با رودخانه و باد
آنوقت برای همهی شبهای سرد دعا میکنی
زیر نور ماه که سرخود سفر میکند
تا لایق و خالص و مشتاق باشی.