یقین داری که بادبادک صید توست
دوستش داری چون مودبانه خم میشود
تا تو را سرور خود بداند
و آنقدر قوی هست که تو را ابله فرض کند.
خوب، زنده است!
مثل قوش اهلی بیچارهای در ارتفاع مطبوع آسمان
که همیشه میتوانی آن را به پایین بکشی
و در کشویت بگذاری.
بادبادک، یک ماهی است که تازه صید کردهای
در دنجی که هیچ ماهی از آنجا نمیگذرد
طولانی و با احتیاط با او بازی میکنی
و امیدواری که تسلیم نشود
یا باد همچنان بوزد.
بادبادک، واپسین شعریاست که نوشتهای
آن را به باد میسپاری
ولی نمیگذاری برود
مگر اینکه کسی تو را پیدا کند
و کار دیگری برای خودت دست و پا کنی.
بادبادک، قرارداد افتخار است
که قرار است با خورشید ببندی
تا با مزارع دوست شوی
با رودخانه و باد
آنوقت برای همهی شبهای سرد دعا میکنی
زیر نور ماه که سرخود سفر میکند
تا لایق و خالص و مشتاق باشی.