گاهِ بدرقه دوست به یادت میآید
گاهی که گمان میبری باید سالی بگذرد
تا …
پروانهای به شیشه میکوبد | ریتوا لووکانن
پروانهای به شیشه میکوبد
در سرمای پاییز
از پشت پنجره
به شوق نور
چیزی …
گاهِ شخم بهاری | ریتوا لووکانن
گاه شخم بهاری
پرنده سرمست آواز خویش است
خیش میشکافد و خاک به شوق …
گلبرگ نو شکفته | ریتوا لووکانن
کژ ومژ | ریتوا لووکانن
در آینه نگریستم | ریتوا لووکانن
در آینه نگریستم
خود را ندیدم
نا آشنایی به گذشته خیره بود
خوشبختانه من …
تا قدرت داری | ریتوا لووکانن
تا قدرت داری
در اکنون این لحظه
این جهان تاریک را شمعی بیافروز
بخواه …
هر بهار | ریتوا لووکانن
هر بهار
بذر کاشتم
از اشکهای سیاهم
از پس شب اما
صبح بر نخاست…
نیایش من | ریتوا لووکانن
نیایش من:
ای روشنای نکویی
روشنتر از خورشید
بتاب بر چشمم
نمی خواهم جز …
اگر تو واقعی بودی | ریتوا لووکانن
اگر تو واقعی بودی
ای رویای شاعرانه
ای نقش خیال
من به مقصد رسیده …
پژواکدهندهی فریادهایم | ریتوا لووکانن
سفر به روشنای دور | ریتوا لووکانن
سفر به روشنای دور
به پایان بینهایت تاری
نه خامی خیالی در ذهن
نه …
بیزمانی | ریتوا لووکانن
بیزمانی را
نتوان سنجید به سنجش زمان
فردای پنهان از دور دست پیدا ست…
چراغ آسمان خاموش | ریتوا لووکانن
چراغ آسمان خاموش
روی آفتاب سیاه
تا مغز استخوان میرسد سرما
سفر به نابودی …
در این بلندی | ریتوا لووکانن
در این بلندی
نور است و سایه
سپاس به تو که به نرمی
خوردی …
در سیر جاریِ فکرم | ریتوا لووکانن
در سیر جاریِ فکرم
سیل نور و روشنایی را
در مه بی هوشی میبینم…