چراغ آسمان خاموش | ریتوا لووکانن

چراغ آسمان خاموش | ریتوا لووکانن


چراغ آسمان خاموش
روی آفتاب سیاه
تا مغز استخوان می‌رسد سرما
سفر به نابودی ست
حس تیره شد در عمق
درجهان زیرین
در امارت معهود
به خواب دیدم خود را
در کهنه پلاسی
در گوشه‌ی گهواره‌ای محصور

دزدانه چشم چرخاندم
بدنی سیاه را دیدم
– که مرا زاییده بود –
جسدی لخت
از سینه هایش شیر سپید می‌ریخت
کوچک تر از آن بودم
تا به نوشیدن پیش روم

ترسی سیاه
– از خواب خویش –
در ذهنم نشست
ناگاه تو را یافتم
با این نشان:
ترک می‌کنیم وادی مردگان را.

درباره‌ی کیامرث باغبانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.