من، راهنما؟
راهنمای چه کسی؟
تا به کجا راهنما؟
تا در کوره راههای ندانستن میچرخم
تا نقش محوی از رویاهایم را پی میگیرم
نه، این شدنی نیست
من، راهنما؟
نه، من پرندهایام
با شمارهای بر پا
گم شدهای، شاید.
درچنگال دلتنگیها تا انسانم آرزو بود
اندیشیدم
گر پیش از تو میزیم در این زمان
خواستنم از تو این پیامست:
آرزوی تو دارم
اکنون تا با توأم در زمان
نمیدانم
در سفرم یا در رویا.
ای عشق!
سیلابهایت را بفرست
تا در نبردی احساسی غرق شویم
هوا مساعد است
و خورشید،
سلاحمان را تیز می کند!
ای عشق!
در جنگ با تو
جز شکست، هدفی نداریم!
پیروز باش که تنها تو برنده ای
ای پیروزمند
وسرود ستایش را از قربانیانت بشنو
پیروز باش ای عشق
و به آغوشِ ما شکست خوردگان بازگرد!
#محمود_درویش ترجمه
#یدالله_گودرزی (شهاب)